hanane

ارسالها : | 5 |
عضويت : | 3 /5 /1394 |
|
داستان بی ریاترین راه برای بیان عشق
یك روز آموزگار از دانشآموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با \"بخشیدن \"عشقشان را معنا می كنند.برخی \"دادن گل و هدیه\" و \"حرف های دلنشین\"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند \"با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی \"را راه بیان عشق می دانند. در آن بین پسری برخاست وپیش از اینكه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند،داستان كوتاهی تعریف كرد:یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپه رسیدند در جا میخكوب شدند. یك قلاده ببر بزرگ،جلویزن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر ،تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریدهبود و در مقابل ببر،جرات كوچكترین حركتی نداشتند.ببر،آرام به طرف آنان حركت كرد.همان لحظه مرد زیست شناس فریاد زنان فرار كرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند. داستان كه به اینجا رسیددانش آموزان شروع كردند به محكوم كردن آن مرد. راوی پرسید:آیا می دانیدآن مرد در لحظه های آخر زندگیش چه فریاد می زد؟ بچه ها حدس زدند از همسرشمعذرت خواسته كه او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد:نه!آخرینحرف مرد این بود كه\"عزیزم،تو بهترین مونسم بودی .از پسرمان خوب مواظبت كن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.\" قطره های بلورین اشك،صورتراوی را خیس كرده بود كه ادامه داد :همه ی زیست شناسان می دانند ببر فقط به كسی حمله می كند كه حركتی انجام می دهد یا فرار می كند .پدر من در آن لحظه ی وحشتناك ،با فداكردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود
امضای کاربر :
|
|
شنبه 03 مرداد 1394 - 23:08 |
|