چه روزگار سردی لحظات گند و غمگین
پشت هم به صف شدن و حاضرن با شمشیر
این قلب منو جر بدن اما ترس تو من نیست
من 8 سالم بود اخرین باز ترسیدم از لنگی
لاستیک دوچرخم چون ندادم ترجیح
که پشت چرخ بعدی باشم اما باختم مشتی
چه میشه کرد حرفی نمیشه زد وقتی
باشه هر چی کشکی باشه هر کی هر کی
درویش قسم به تار موت قسم به آبروت
پشت هم به صف شدن و حاضرن با شمشیر
این قلب منو جر بدن اما ترس تو من نیست
من 8 سالم بود اخرین باز ترسیدم از لنگی
لاستیک دوچرخم چون ندادم ترجیح
که پشت چرخ بعدی باشم اما باختم مشتی
چه میشه کرد حرفی نمیشه زد وقتی
باشه هر چی کشکی باشه هر کی هر کی
درویش قسم به تار موت قسم به آبروت