قرباني بعدي
صداي قلبشو مي شنوي؟
يه بچه ي ديگه هم اومد
يه قرباني ديگه هم اومد
خدايا نذار بياد پايين
خدا نذار بياد پايين
خدايا نذار بياد پايين
خدا نذار
مي شنوم صداي قلب يه پسري که
تاره داره پا مي ذاره توي اين دنيا
تا يه سري بزنه
چه سريع مي گذره زندگي
زندگي يعني چي؟
يعني آغاز صداي قلبت
آغاز صداي قلبت
صداي قلبت
تو داره ميگه تعريف خوشبختي چيه واسه ما
فاصله ي اين بدبختي تا بدبختي بعدي
خدا از وقتي رفتي کافر زياد شده
آسمون سياه شده
شبا بي ماه شده
کار همه ريا شده
همه مي بيني چه خنده اي دارن
گرچه شب سياه
يه بچه ي ديگه با پدري که نداره خرج تحصيلات
ما قرباني شديم نذار اين بچه قرباني بشه
خدا بده قرآني بده تا قسم بخوره
تو خواستي از خاک باشي
تو گفتي آدما اين زمين من
اين همه نعمت من پاک باشيد
ما مگه نخواستيم؟
پدر و مادره که مي خوان بچه بياد پايين
اگه بچه نخواد چي؟
هيشکي نگرفته دسته از اين من
زمين شده سرزمين غم
سرزمين من
کافر شم تا عرشمو از ياد ببرم
که يه روزي کجا بودم
الان روي اين زمين پس خسته ورو پست
احسان غيبي:
اي خداي من تا کي دنيا سراي من
پرشده دل از هواي غم
تنهام نذار
توي بي کسي
ديگه تلخي بسه بيش از اين
ياد تنهايي بيش از اين
پس کو بهار؟
محمد بيباک:
آره ديگه خيلي وقته کسي نمي بينه رنگ خدا رو
همه ي دنيا مشغول جنگ و جدال و اگر چه شنيدي زنگ صدامو
اگه واسه خدا دلت تنگه دعا کن
همراه من که عفو کن اگر خودمونو توي گناه پير کرديم
همه ي ما توي اين باتلاق گير کرديم
اين جا مجرمه هرکي که از تودار ميگه
پس ديگه نفرست نوزاد ديگه
چون سخت شده زندگي بين کساني که حرف سادگي مي زنن
خودشون سازنده ي بت و تاج و زرن
روي زمين تو همه بي دين شدن
تجاوز گرن
در عجبم چرا بايد بياد پايين
چند سال زجر بکشيم
دوبار برگرديم بالا
بعد از 60 سال
از بهشت بيايم
و مقصد برگشت آتيش باشه
آخه خداي من آتيش تا کي
احسان غيبي:
از دست اون روز ديگه نمي شکفه هيچ خنده اي
محمد بيباک:
تو که مي دوني خاک اين زمين وفا نکرده به هيج بنده اي
نگو قسمتته تا من کافر بشم بگردم
قصدمه تا از خوبيا بگم مگه بد کردم؟
نمي خوام اين پايين باشيم حضرت آدم
چرا همه بايد شريک باشيم توي گناه حضرت آدم
احسان غيبي:
اي خداي من تا کي دنيا سراي من
پرشده دل از هواي غم
تنهام نذار
توي بي کسي
ديگه تلخي بسه بيش از اين
ياد تنهايي بيش از اين
پس کو بهار؟
محمد بيباک:
خدا مهلتي بده
به صداي من قدرتي بده
تا بخونم واسه همه جنيناي بدون روح
فرياد بزنم که بدون روح نداره مي تونه نياد پايين
بدونه يه دونه کوه اول زشته بد سفيد مي شه
اما روح ما اول سفيده بعد کثيف مي شه
خدايا تو روحتو به من امانت دادي
اما من نداشتم لياقت امانت داري
خدايا نمي بيني اون بالا صلحه
و اين پايين دائما جنگه
نمي بيني اونجا انسان پاک ارزش داره
ولي اين پايين ببين مايه ي ننگه
خدايا نگو همه بايد بيان قانونشه
رحم کن من چي بنويسم تا روح زخميم آروم بشه
نوزاد بعدي رو پس نذار بياد پايين
چون تو اين شيشه قرباني زياد داريم
احسان غيبي:
اي خداي من تا کي دنيا سراي من
پرشده دل از هواي غم
تنهام نذار
توي بي کسي
ديگه تلخي بسه بيش از اين
ياد تنهايي بيش از اين
پس کو بهار؟